یادداشت

نوروز؛ یادآور سپیدیِ پایانِ شبِ سیه

پایگاه خبری اولکامیز – عظیم قرنجیک: نوروز، گاه نوشــدن طبیعت، در آستانه است. نوروز افزون بر نو شدن طبیعت، در فرهنگ و فرزانش ایرانی، اصولاً ایّامِ گل افشانی و ساغراندازی، و از نمودهای شادی و جشن و سرور، و بایستگی همازوری برای شکست غم و غصه ها، درد و اَلم هاست چنان که خواست و آرمان لسان الغیب، حافظ شیرازی هم بوده، که می سراید؛ ” بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم ،” تا بلکه در این میانه، سقفی از فلک شکافته ، طرحی نو درانداخته شود.

دیرینه سال هایی بود که نو شدن طبیعت، همراه با نوشــدن مردم، چه از درون و چه از بیرون، جلوه ی پرشــکوهی به شــهر و روستاهای مان می داد، اما چند دهه ای هست که با این بیکاری و رکود و تورم اقتصادی و جیب خالی مردم، از نوشــدن ها خبری نیست. حتا خیابانهای شــهر هم نوید آمدن نوروز را چون گذشته نمی دهند.

مردم به عادت نوروزهای ســال های دور، گرچه در خیابان و بازار آمد و شــد می کنند، ولیکن، با نگاهی حسرت بار، از این فروشگاه به آن مغازه سر می زنند، قیمت می پرسند و سرآخر، دست خالی و شرمنده، به خانه باز می گردند. چه کودکانی که همراه مادرانشان پا به خیابان می گذارند، اما حسرت و اندوهی که بر دل نازک شان می نشیند ، ما را به یاد آن ” دخترک کبریت فروش” ی می اندازد که، خیره به ویترین فروشــگاه چشــم دوخته بــود و خــود را در آن لبــاس زیبا می پنداشــت و …

میدانیم این روزها دل هامــان از خیلی چیزها خوش نیســت، بی شمار دردها داریم، که بر همگان عیان است و نیازی به گفتن ندارد . اما نــوروز تنها به معنی شادمانی و جشن و سرور نیست. نوروز یادآوری می کند که ” پایان شــب سیه سپید است،”

ایــن روزها کــه در آســتانه ی نوروز، کهن ترین و بزرگ ترین جشــن ایرانی ایســتاده ایم، نباید از یــاد ببریم که کارکرد جشن چیست و اندیشه ی نیاکان پرخِرَدمــان در برگزاری این جشن چه بوده است. مباد این که غمها و دشواری های روزگار، ما را از شادی و ســتایش پروردگار – که نوروز امسال با ماه مبارک رمضان،- عید نو شدن دلها – نیز تقارن یافته، برای خواست سالی خرّم و پربار دور بدارد! مباد آنکه با دلی اندوهبار از نوروز و رمضان بگذریم و توشه ای بر نگیریم .

درست است که دلهره از گرانی های پایان سال و نگرانی از رکود ، تورم و بیکاری، وافزایش بهای کالاهای اساسی و عدم تامین معیشتی بیشمار اقشاری از جمع جامعه مان، در سال آینده نفس را در ســینه بند مــی آورد. و نیز، بر همه روشن اســت که بد خواهی هایی در سمپاشــی آموزشگاهها و آسیب رسانی به دختران دانش اندوز ایــن مرزوبوم خــواب را از همه ی ما ربوده اســت.

درســت است که غم و اندوه، جانمان را می فشــارد و روانمــان را می خراشــد، از قِبَلِ رخدادهایی که از شهریور۱۴۰۱ ،ماهها، زنان و جوانان معترض ما را در پی حق و حقوق شان، به کف خیابانها کشانیده بود، شاید نوروز درمانی باشد برای قلبهایی کــه خراش خورده اند، دل هایی که شکســته اند، چشم هایی که در حسرت خشکیده اند، فریادهایی که ناشنیده، به سایه سکوت کشانده شدند و…ولیکن ، شاید از دل خاکسترها، ققنوسی پدیدار گردد، و کورسویی از امید پیدا شود و چشم اندازی از صلح و آمنیت، آرامش و آسایش، و فراخی معیشت فرودستان جامعه گشوده شود.

به قول لنگستون هیوز ؛ ” ستاره ها و مهتاب از آسمان رفته اند،” آیا راه و رمقی هست که؛ “اخمامون را وا کنیم و غم و غصه هامون را بگذاریم کنج طاقچه!، چه کسانی ، قرار است در سال جدید، نویدبخش طرحی نو گشته، در باب طلوع آفتاب در این سرزمین، آهنگی دگر ساز کند ، تا با مقام هایی خوش ، از اعماق دریا، مرواریدی سیاه صید کرده، از دل باتلاق ها ، گل های نیلوفری، و از دشت و صحرا، گل های لاله و شقایق ، وز آسمان، شبنمی به ارمغان آورد!
در هیاهوی پیچش ابرها،
باران به جوانه می نشاند،
دانه های پنهان در خاک را،
…باران شمائید.
🌷نوروز بر شما مبارک.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا