پایگاه خبری اولکامیز – محمد توانگری: چند روزیست که ارتباط بین ( روشنفکر ) و ( آنارشیسم ) ذهنام را مشغول کرده. این که آیا یک روشنفکر همزمان میتواند آنارشیست باشد و این دو قابل جمع است؟
به نظر میآید نه فقط این دو قابل جمع است بلکه درهمتنیده هستند. در جامعه این روشنفکر است که با ( تفکر انتقادی ) پیشروست و با فهم پُرتنش انتقادی جلوی مواجههی سهل گیرانه در تمام ساحتها میایستد. بدین ترتیب روشنفکر نظم موجود را بهم میریزد و هرجومرجطلب است و این حرکت آنارشیستی او برای باز تعریف پدیدههاست.
انگار این آنارشیست بخش ذاتی روشنفکر است. انگار در غیاب این آنارشیسم روشنفکر کارکردش را از دست میدهد. شاید این تعریف میشل فوکو از روشنفکر با آن رویکرد ما به روشنفکر نزدیک است: کار روشنفکر آن است که از طریق تحلیلهایی که در حوزهی کاریاش بارها و بارها انجام میدهد آن چیزی را که بدیهی انگاشته شده است به زیر سوال ببرد، کارش آن است تا عادات ذهنی و فکری مردم، شیوهی عمل و تفکر آنها در مورد چیزها را بهم بریزد، هر آنچه آشنا و پذیرفته شده است را زایل گرداند، قواعد و نهادها را بازبینی کند و برمبنای این مسئلهسازی( زیرا طی آن در مقام یک متفکر تکلیف ویژه خود را انجام دهد ) در تشکیل یک ارادهی سیاسی ( زیرا او هم در جایگاه یک شهروند نقش خود را دارد ) مشارکت نماید.
این که من اولینبار چند سال پیش مطرح کردم که یاشماق کنترل مرد بر بدن زن است بدیهیست که به جامعه شوک وارد شود. این حرف علیه نظم موجود است و تمام مناسبات روزمره در جامعه ترکمن را بهم میریزد.
در جایی که یاشماق در معنای ( احترام ) بهکار میرود و مناسبات زن و مرد حول و حوش آن تنظیم میشود اساسن حرف من هرجومرجطلبانه است!
یکی از نشانههای این احترام در مناسبات بین زن و مرد در جامعه ترکمن ( رضایت خودجوش ) زنان در استفاده از یاشماق است. اما باید در نظر داشت که در گذشته نظام مردسالار دینی از طریق هژمونی برای کنترل بر بدن زن یاشماق را نه برای احترام بلکه به جای احترام ( جا زده ) است.
بدین ترتیب یاشماق زیر لوای مردسالاری دینی سال به سال و نسل به نسل پیش آمده و حتا تبدیل به امر مقدس گشته و امروز جامعه نیز آن را به عنوان بخشی از سنت پذیرفته. بنابراین امروزه یاشماق با توجیه سنت از طریق رضایت خودجوش زنان به ( سرکوب مشروع ) بدل گشته. اما اگر در دنیای معاصر هم چنان یاشماق کارکرد خود را حفظ کرده بدین معناست که در فرایند مدرنیته ( فردگرایی ) به رسمیت شناخته نشده.
به عبارتی دیگر ( سبک زندگی ) که از مولفههای دنیای امروز است در جامعه ترکمن محلی از اعراب ندارد و نه فقط در جامعه ترکمن بلکه در هر جامعهی دیگری نشانهی عقبماندهگیست!
www.ulkamiz.ir
کریستوفر نلسن و آیزاک مورهاوس ، معتقدند که ؛”آنارشی انگارهای است رادیکال، و عاقلانه، با دهها هزار نمونهی عملی در جهان واقعی. همچنین راهنمای بینظیری است در مسیر حرکت به سوی آزادی چرا که در تمام راه ما را بر امور اصولی متمرکز نگاه میدارد…. اگر آنچه میجوییم آزادیست، انگارهی آنارشیسم تنها راهِ بازپروریش است.”
(مجله آناین حوزه اندیشه . سال هشتم)
برایان کاپلان نیز بر آن است که ؛ “تئوری اخلاق متعالی برای آنارشیستهای روشنفکر همواره از جاذبه فراوانی برخوردار بوده است.
یک اصل اخلاقی که احتمالا تمام آنارشیستها از طیفهای گوناگون به آن باور دارند این است که هیچ کس حق حکمرانی بر دیگری را ندارد. هرچند تفسیر این «حکمرانی» میان ایشان متفاوت است. یک اصل اخلاقی دیگر هم که باز توسط بسیاری از آنارشیستها مورد قبول است، لزوم استقلال شخصی هر فرد یا خودحکمرانی است. هر فرد باید قدرت را به چالش بکشد و برای خود تصمیم بگیرد، به جای آنکه دنباله رو… باشد.”(روزنامه دنیای اقتصاد.۱۳۸۸/۱۱/۵)
سلام جناب قرنجیک …به روایت کانال خودتان ، اقای توانگری بیشتر در کار عکاسی است و شعری هم دارد به تقلید از احمد شاملو … حال چطور به این نتیجه رسیده که خود خق پندار را می داند و فرمایشات امره در حوزه غیر تخصص دارند ، والله اعلم بالصواب هر چند بقول علما ، جواب ابلهان خاموشی است و بحث با انها ، بی فایده است معهذا لطفا شما درباره سابقه کاری و تحصیلی نامبرده بیشتر توضیح دهید تا در حد فهم و شعور شان ، این نوشتار … مورد بررسی و نقد قرار گیرد .
تیتر مقاله فول است . این اقا نمی داند معنای یاشماق چیه که حتی بین ارمنی ها و… هم سالهای سال برقرار است یا اینکه نمی دانی معنای سرکوب چیه
متن زیر یادداشتی از احسان شاه قاسمی استادیار دانشکده ارتباطات دانشگاه تهران در مورد کتاب فیلسوفان بد کردار است که در ادامه می خوانید؛
کسانی که فلسفه می خوانند با انگاره جدا کردن اثر از پدیدآورنده آشنا هستند. گفته می شود که زندگی شخصی فیلسوفان هیچ ارتباطی با آثار آنان ندارد. اکنون، دو نویسنده انگلیسی به نام نایجل راجرز و مل تامپسون، با انتشار کتابی به نام فیلسوفان بدکردار این انگاره را در هم ریخته اند. راجرز و تامپسون می گویند، فلسفه هر فیلسوف، نه تنها به زندگی او مربوط می شود، بلکه واکنشی به زندگی شخصی اوست، چنانکه نیچه می گوید: «هر فلسفه بزرگ اعتراف بنیانگذار آن و مجموعهای از افشاگریهای غیر داوطلبانه از خاطرات شخصی است»
منطقی است از فیلسوفان انتظار داشته باشیم که رفتار منطقیتر و موقرتری داشته باشند که نشان دهد آنها خود تا حدی به آنچه میگویند عمل میکنند. واژه «فیلسوف» به معنای دوستدار خرد است که به معنی این است که فیلسوف باید به صورت بی غرضانه به دنبال خیر و حقیقت باشد. اما، راجرز و تامپسون با مطالعه ۸ فیلسوف بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ بشر، ژان ژاک روسو، آرتور شوپنهاور، فردریش نیچه، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و میشل فوکو، نشان داده اند که زندگی فلسفی، جز در موارد خاص، نه تنها یک زندگی پرشکوه و درخشان نیست، بلکه می تواند گردابی باشد که فیلسوف و هر کسی که به او نزدیک است را در کام خود برد.
در اینجا فقط به دو نفر مورد علاقه ت پرداخته می شود
بدون هیچ شکی میتوان گفت که لودویگ ویتگنشتاین یک چهره برجسته در فلسفه مدرن و احتمالا بزرگترین و تندروترین متفکر قرن بیستم بوده است. البته، او مطمئنا کسی بوده که دیگران باید با احتیاط به او نزدیک میشدهاند. هر فیلسوف بزرگی به فلسفه مسیر جدیدی میدهد: ویتگنشتاین کسی بود که دو بار این مسیر را تغییر داد و وقتی به پایان عمر کوتاهش نزدیک میشد نزدیک بود که برای سومین بار این کار را بکند. با این حال، ویتگنشتاین زندگی شخصی بسیار متلاطمی داشت. او که همجنس باز بود دائما عصبی و بدخلق بود و هنگامی که در سوئیس معلم بود بارها بچه ها را تا سر حد مرگ کتک می زد. همچنین، ویتگنشتاین تلاش می کرد تا هر کسی که مثل او فکر نمی کند را به بدترین وجهی سرکوب کند
فوکو یکی دیگر از فیلسوفانی است که شرح زندگی او را نه باید عجیب، که تکان دهنده خواند. فوکو که همجنس باز بود در نهایت بر اثر ایدز مرد و پیش از مرگ ده ها نفر را به ایدز مبتلا کرده بود. او همچنین از صحنههایی که همه در آن لباس چرمی میپوشیدند لذت میبرد و از شوق سکس بی رودربایستی و مواد مخدر سر از پا نمیشناخت. او اصطلاح «غیرجنسی کردن لذت» را ارائه داد و به امکان برانگیخته شدن جنسی و کسب لذت فیزیکی از طریق استفاده از کل بدن و نه فقط اندامهای جنسی فکر میکرد
او که از نگرانی در مورد آشکار شدن هویت واقعیاش رها شده بود، به این فکر میکرد که چطور میشود در سطح فیزیکی به یک نفر لذت داد و از او لذت مستقیم و غیر شخصی برد. او میگفت که وقتی ال اس دی مصرف کرده بود و از بالا بر فراز دره مرگ در کالیفرنیا پرواز میکرد تجربهای به غایت عالی کسب کرده بود. در واقع، فوکو آنچنان از اثر توهم آور مواد مخدر خوشش آمده بود که گفت «تنها چیزی که میتوانند لذتش را با این کار مقایسه کنم، سکس با یک مرد غریبه است». آدم اصلا انتظار ندارد چنین حرفی را از دهان یک استاد کولژ دوفرانس بشنود! برای سال ها جامعه شناسان فوکو را تحسین می کردند که دو سال برای تدریس به شمال آفریقا رفته است. حالا، در این کتاب معلوم می شود معشوق او دانیل دفر برای سربازی به آنجا فرستاده شده بود و فوکو نه برای خدمت به انقلابیون مسلمان، که به دنبال دانیل دفر به آنجا رفته بوده است
ترجمه فارسی کتاب فیلسوفان بدکردار در ایران به وسیله انتشارات امیر کبیر منتشر شده است. این کتاب کتابی است که در ایران هواداران و مخالفانی یافته است. دوستداران کتاب آن را بابت روشن کردن بخش تاریکی از فلسفه که فیلسوفان و فلسفه خوانان تمایلی به گفتن آنها ندارند ستوده اند. مخالفان آن، این کتاب را توهین به فلسفه و فیلسوفان دانسته اند و حتی عده ای صحبت از ممنوعیت خواندن آن می کنند! یکی از نکات عجیب این است که این کتاب در افغانستان هم مورد توجه کتاب خوانان قرار گرفته و نقدهایی له و علیه آن منتشر شده است