فرهنگی

خود نشینی چالشی بر ادبیات ترکمن صحرا

پایگاه خبری اولکامیز – قمرالدین سیدی: رویا بود یا واقعیّت؟ در خیال خویش هر از گاهی با آن به کلنجار می نشینم.

در دهه های نه چندان دور،  این صحرای سکرت آور و سِحر گون، در تاریخ طوفانی خود چه تلاطم ها وچه تعرّض هایی را به پهن دشت پهناور خویش ندیده و چه غرّش های برق آسایی را بر طاق آسمان نیلگونش نسائیده است ؟

این صحرای بزرگ از امتزاج این بغرنج ها و بحران ها، مردان بزرگی را در دامان به درد آلوده خود ، به افسون دُردِ دُردانه خویش به انسان های بزرگی تبدیل و به جامعه عرضه نموده است.

این امر، ثمره فال فال اندیشان و نتیجه قرعه قرعه اندازان عاری از استدلال علمی آنان نیست بلکه اینان حاصل دسترنج بی مزد و منّت پدران دلسوز و زمزمه و وِرد لالایی های به زینت آراسته مادران مهربان دیارمان بود‌ه وهست.

روزگاری همه نقاط دور و نزدیک این صحرای به ظاهرسبز که آلام و درد ، و حسرت بی حصرش زیر برگان  سبز آن از دیدگان بی رمص بی دقّتان پنهان بود، چون باشگاهی به تکاپو بود که جوانان خستگی ناپذیرآن گویا برای دوره های قهرمانی در حال تمرین و ممارست بودند.

عروسی های ترکمن صحرا به دلیل هیجانات بیش از حد بازی های والیبال در دهه های گذشته، حکایت از جام قهرمانی را در ذهن ها تداعی می نمود زیرا که از ثمره دستان هنرمند و ساقان به قدرت جوانان ورزشکاربه توپ و تور در میادین والیبال ، ده ها تیم به ارزش تیم ملی را می شد روانه میدان نمود.

 اغراق نیست که در ده های گذشته، همه باشگاه های قدرتمند و صاحب نام ایران عزیز سر تعظیم بر آستان جوانان دیارمان نهاده ولقب “پایتخت والیبال ایران ” را به شهری که بندان ناف آنان به دستان هنرمند مادران ترکمن بند گردیده ونام بزرگ گنبد را به عشق به یدک می کشید نهاده اند.

بی دلیل و بی حجّت نیست که روزنامه های وقت آن زمان، تیتر بزرگ صفحات نخستین خود را با جمله” ترکمن ها به سان قوزه های پنبه شان والیبالیست دارد” تزئین می نمودند.

 الحق که چنین بود. زیرا که هنرنمایی بریده زن اسطوره والیبال ایران بای محمد دوجی را در میادین همتایی نبود واسپک های بریده او که به حکم ابزار چاه کَن زمان لقب یافته بود امان از تیم حریف را بریده و ربوده بود.

 آیا برای جولان روی تور حبیب کوزه لی با پرش های آنچنانی که سر بر طاق آسمان ها نهاده و از آن بلندای تور چون شاهین تیز بین به شکار می نگریست مقیاسی بود ؟

آیا در میادین، حمله های پیاپی خلیل آزمون چون رخش خوش نقش ترکمن به حریف پایانی داشت ؟

آیا حمله مجید آزمون را چه حریفی می توانست پیش بینی نماید ؟ چپ بود به راست و راست بود به چپ، چون اسب افسار گسیخته ترکمن در میدان آرام و قراری نداشت.

آیا به پاس های بی امان مرحوم غفور قرنجیک که همگان را به تحیّر وا می داشت جایگزینی می توان یافت؟

آری دوستان  در پستوی خلوت ذهن خود به قضاوت بنشینید که آیا اینان واقعیّت بود یا رویا ؟

مقصدِ بی قصد از این مقدمه عریض و طویل این است که ادبیات نیز به بهانه جشنواره ها و بزرگداشت تولد شاعر و عارف نامی ترکمن مختوم قلی فراغی که به نوعی نقطه عطف و انقلابی در زمینه فرهنگ و ادب ترکمن بود و شاعران ونویسندگان قلم های جوهرین خویش را به نظم و نثر آراسته و به هنرنمایی می پرداختند، با کم توجهی و خود نشینی های بیخود نشین، شعله فروزان خود را از دست داده و رو به افول و نزول گراییده و فتیله کم پِیه آن با کم سویی ، گام های نا استوار خویش را به سمت تعدیل و تعلیل برداشت.

در دهه هایی از این عصر، روشنفکران و روشنگران از یک سو، با افروختن مشعل قلم، به جای چاتمه ابزار افکار کهنه، قلم ها را به عنوان سلاح و ابزار کار ساز، چاتمه اوراق نمودند و اوراق و صفحات زرّین آن، از زائده افکار نویسندگان و شاعران، برج فلک را به زینت آراسته و از گوشه و کنار این دیار با عنوان مجله و روزنامه، بیرق رنگین خویش را بر آسمان ها برافراشته و بارقه امیدی به دلها نهادند.

  از سوی دیگر، عروسی های ترکمن صحرا نیز به عنوان یک جشنواره فرهنگی- هنری قلمداد گردیده و شعر و ادبش بر دیگر وجوه آن رجحان داشته و ادبیاتش چربیده بر چراهای دیگر بود، پس از مدتی با دوهای استقامت، پاهای آن تاول زده و نیروی ادبی خود را کم توان یافته و راه را به بیراهه نهاده و نیروی خود جوش آن، رو به تحلیل رفته، و نشست ها، سمت و سیاق خود را به هاله ای از ابهام فرو برده و نسقی دیگر را به خود برگزید که به تعبیری به غیر از نام خود نشینی بر محور بیخود نشینی، هیچ نام دیگری برازنده نام بی کام آن نیست.

پس از مدتی، با گذشت زمان، برنامه عروسی ها به تصمیم افراد خودی، به گروه های خودی و ناخودی تقسیم و تبدیل گردیده و مراسمات عروسی، قبل از عروسی برگزار گردید که این امر سبب دلسردی بعضی از دوستان و هزینه های گزاف برای صاحبان عروسی شده و گاهاً در شب عروسی، به دلیل حضور زود هنگام شاعران و نویسندگان و با عدم استقبال آنان از مراسم واقعی شبانه، نشست های ادبی مراسماتِ عروسی، به حداقل کیفیت تنزّل یافته و هیچ شوق و ذوقی به مخاطبین به همراه نداشت.

 از یک منظر این روش، راه را برای حضور و ظهور نوجوانان و علاقمندان به ادبیات مسدود نموده و عرصه را برای عرضه ی داشته ها و سروده های خود تنگ  نمود و این امرمسبّب آن گردید که چشمه زلال و گوارای اوهام و خیال بعضی از آنان به خشکی گراییده و ادبیات و چراغ پر فروغ آن، کم کم تشعشع و لمعان وجودی خویش را از دست داده و ماه درخشان آن به تصمیم ناصحیح به محاق مطلق کشانده شود.

پس دوستان ادیب و صاحبان خامه و خیال به خود آیید و به خود آییم که فرجه و فرصت برای نشست های دورهمی  و فکاهی و خندانه زیاد است. ماها که به حرمت قلم و جوهر آن ارزش یافته ایم به ارزش قلم پی برده و در پی بی ارزش نمودن قلم، دست به حرکت های بی ارزش ننهیم که خود بی ارزش خواهیم شد، تا فرصت باقی است نبض و نسق کاررا دریابیم که مبادا ادبیات و نشست های ادبی همانند رشته والیبال، ابرهای باران زایش به دلیل عدم باروری، عطش داران خود را سیراب ننموده و خدای ناکرده دشت نسبتاً سرسبز ادبی را به صحرای لم یزرع بی قلم و کتاب تبدیل ننماید.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا