فرهنگی

دیدار با تقی پورمند شاعر پیشکسوت ترکمن + تصاویر

 پایگاه خبری اولکامیز – به نقل از مجله ترکمن دیار – شماره هفدهم

در یکی از روزهای مهر ماه که هنوز گرمای آفتاب  احساس می شد و تورم و گرانی بیداد می کرد در بلوار امامزاده  گنبد در خانه نسبتا بزرگ و قدیمی که در بالای مغازه ها قرار داشت با تقی پورمند متخلص به « سرخوش » دیدارکردم. بالا رفتن برای پیرمرد کاسب  و شاعرسخت بود به همین خاطر با آسانسور یک نفره که تازه ساخته شده بود جابجا می شد. پیری و هزار دردسر.  

 

سویتلی چای 

هنوز از صبح زیاد نگذشته بود که من و شاعر گفتگو را آغاز کردیم. همسرش صیحانه آورد. داخل سینی شیر ، نان ، گوگ چای و اندکی پنیر بود. تقی دده شیر را روی چای  ریخت و نوشید و گفت این سویتلی چای است. ترکمنها در قدیم آن را زیاد می خوردند. من هم یک لیوان ازآن خوردم طعم خوبی داشت. به من توصیه کرد که گوگ چای زیاد بنوشم چرا که آن را مفید می دانست و چای سیاه را مضر. بیشتر شاعران و اهالی فرهنگ و ادبیات در گنبد و ترکمن صحرا به وی « تاغی دده » می گویند. من و او ساعتی به زبان ترکمنی حرف زدیم. سخنانش را ضبط کردم و بعد در محل کارم به زبان فارسی پیاده کردم. ماحصل این دیدار شیرین را  در ذیل می خوانید:

 

پدر و مادرم به خوجه متوسل شدند

به حساب ترکمن ها سال « تاوشان » یعنی  ۱۳۱۸ هجری شمسی مطابق  با  ۱۹۳۹ میلادی به دنیا آمدم.  قبل از تولد من، دو فرزند پدر و مادرم پس از تولدشان  از دنیا رفتند.  من وقتی شش ماهه بودم پدرومادرم در چای بویین  به مادر آقا محمد آخوند خوجه که به قول ترکمنها « اجاق » / مستجاب الدعا بود متوسل شدند. وقتی به دنیا آمدم مرا از روی « تاغان » / سه پایه عبور دادند و نامم تاغان بردی گذاشتند بعد چون آسان تلفظ شود تاقی خطاب کردند.

 

 آنا قصرعمویم بود

پدرم تاغان دردی گوز گوگچه  نام دارد. عمویم آنا قصر نام داشت که از پدرم کوچکتراست. مادرم از پنق ها بود در ترکمنستان زندگی می کردند دایی هایم و پدربزرگ مادری ام آنجا مغازه داشتند. پدرم یتیم بود دست خوجم قلی شیرمحمدلی بزرگ شد بعد ازاینکه اعتماد او را جلب کرد به ترکمنستان چای و شکر و قند  می برد. شش برادر دارم . یکی اش فوت کرده.  من ارشد هستم. خواهر ندارم .

 

۲۰ هکتار زمین فروختم

اگر از یاشولی های گنبد بپرسید از شمال خیابان راهنمایی  که  دارالتربیه می گفتند تا ایستگاه گرگان تا انبار روغن جهان  ۲۰ هکتار زمین را که داخل شهر بود ما فروختیم . من ۱۴ ساله بودم پدرم یک هکتار زمین فروخت برایم جیب جنگی خرید بخاطر اینکه دل من را به دست بیاورد. ۵ هکتار زمین پارک لاله را ما فروختیم. زمین های بین دارایی و وشمگیر زمین ها را فروختیم. همه را من فروختم آخه ولخرج بودم.

 

دکترای ششم دبستان را دارم

 ابتدا  به مدرسه آذرمی دخت که در خیابان شریعتی شرقی بود بردند. آنجا با دختران مختلط بودیم.  بعد مدت کمی  در مدرسه کاووس نزد مشدی ملا آزمون درس خواندم.  پیخی آزمون هم بود. سپس ما را به  سینا که در خیابان میهن غربی قرار داشت انتقال دادند. کلاس ششم را خواندم. (  با خنده می گوید من دکترای ششم دارم ) با استاد بایرام قلیچ فرزام همکلاس بودم. دکتر مجید مشرقی هم با من در یک کلاس بود.  ۸۴ سالگی اجاره نمی دهد نام همه را  نام ببرم. دردی نظری مدیر مدرسه بود. ماندگار، مظفری ، عیسی جاویدان معلم ما بودند.

 

ترک تحصیل کردم

پس از مدرسه به دنبال زمین بودم. به خاطر تراکتورسواری از مدرسه بیرون آمدم. علاقه داشتم  به زراعت و زمین ها را شخم می زدم. سال ۱۳۳۹ به خدمت سربازی رفتم اول در باغشاه تهران بودیم بعد به قزوین آمدیم. در قروین آمارگر بودیم. آمارگری من خیلی  خوب بود مرا در آخر سال نزدیک نوروز نزدیک قزوین می بردند. سال ۱۳۳۲ ازدواج کردم دخترعمویم را برایم گرفتند. من داماد آنا قصر هستم.  

 

در رادیو گرگان شعر می خواندیم

راستش چگونه وارد شعر و ادبیات شدم را نمی دانم. شاعری را بعد از سال ۱۳۳۲ شروع کردم. در مضامین مختلف شعر می سرودم.قبل از انقلاب درمراسم های مختلف شعر می خواندم.  ۸۴ سال دارم درست یادم نمی آید  درآن زمان قلیچ تقانی بود ستار سوقی بود. با ستار و قلیچ تقانی در رادیو گرگان روزهای نزدیک به عید قربان شعر می خواندیم.  نوربردی جرجانی هم بود.

 

« مایا » برنده می شد

اسب هم داشتم. ییلقی هم داشتم ۱۰ – ۱۵ مادیان داشتم. اسبی به نام مایا داشتم که اغلب در مسابقات برنده می شد. شتررا وقتی مادرم مرحومم بود نگه می داشتیم آن زمان حیاط بزرگی داشتیم.

 

ساری ساتاللیق

آنا قصر یاشولی گنبد بود. معاون عشایر بود با محمد آخوند جرجانی در ارتباط بود. رئیس عشایر ساتاللیق ساری نام داشت. پسرانش اویلک خان و دردی محمد بودند. آن زمان محمد آراز آق آتابای بود،  تاقی کسه بود بایرام دردی حاجی ازقوجق ها  بود. خدا همه را رحمت کند  

 

ازدواج حادثه مهمی است

حادثه بزرگی در زندگی برایم رخ نداد فقط ازدواج اتفاق بزرگی بود. خوشبخت بودیم خوب زندگی کردیم. سالها بعد همسرم را مکه بردم. بعد از حاجی شدن فوت کرد. من علاوه بر عربستان به ترکمنستان هم رفتم . در ترکمنستان با بگ محمد شاعر ترکمنستان سلام وعلیک داشتم با هم شعر می خواندیم.

 

 ۶ کتاب خلق کردم  

اولین کتابم « شوردان تاپیلدی » است. بعد از آن ۵ کتاب نوشتم « آرزولار» ، « ترجمه  برخی ازرباعیات عمر خیام » ، « دورموش » ، « دیام باردنام بار»  نام دارد. سره گلن سطیرلر کتاب بعدی ام است که هنوز چاپ نشده است. شاعران از آنچه خواندند و دیدند و تجربه کردید تاثیر می گیرند. به غیر از عمر خیام از شاعر دیگری ترجمه نکردم کار ترجمه آسان نیست.

 

دورهمی ادبی مفید است

گاه شاعران را دعوت می کنم و دور همی می گذارم. این نشست ها فواید زیادی دارد. دیدارها تازه می گردد. علم  ومعرفت آدم بیشتر می شود. اشکالات شعری را  رفع میکند. تبادل نظر می شود. دورهمی های ادبی  نتایج خوبی دارد. این محافل تداوم داشته باشد.

 

 کلمات ترکمنی را فراموش نکنیم

احساسات درونی  مان را با شعر بیان می کنیم. علایق و دلبستگی هایمان را انتقال می دهیم. من اغلب کلماتی که در زبان ترکمنی در حال فراموشی است سعی می کنم به کار ببرم تا زنده بماند. مثلا در یکی کتابم سی درصد نام گیاهان را نوشتم. نام اسب ها و حیوانات به ویژه شتر را درآثارم آورده ام. این وازه ها کسانی که در شهر زندگی می کنند نمی دانند حتی دانشجویان بلد نیستند. برخی به اشتباه می گویند ( دیه بودلادی دیمه لی  ولی دیه قوززادی  دییار ) یا می گویند: ( فلان کسینگ دیه سی، قوینیگ  قوچه گلشی، سغرینگ بوغا گلیشی ، بایتالینگ آتا گلیشی شو یاغدا دیه دا بولاندا قیسیلیب دیرلار ) اینر قایان بولسا ( جفت گیری کرده )  اوندان بولان کوشه گه. فلان کسینگ دیه سی بودلاب دیارلر یعنی کوشه گی بولیب دیر.

 

 اشعارم را به خط لاتین چاپ کردم

دوستان اهل قلم زحمت کشیدند و به زبان ترکمنی رسم الخط جدید پیدا کردند. من اینها را قبول نمی کنم زیرا با آن نمیشود متن را درست بخوانیم. به نظرم فعلا تا چیزی پیدا کنند شیوه قدیمی بهتراست. مناسب ترین شیوه استفاده از خط لاتین است. در کتاب هایم اشعارم را علاوه بر ترکمنی به خط لاتین نوشتم به همین خاطر کتابهایم دنیا را سیر می کند. اگر کتاب به لاتینی نوشته شود دنیا می تواند از بهره مند شود. کتاب های من در ترکمنستان، ترکیه ، قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان رفته است. کتابهایم را نمی فروشم بلکه هدیه می دهم. در این دوره زمانه اگر بخواهید کتاب بفروشید کسی نمی خرد اما لاتین بنویسی در  کل دنیا می تواند  مشتری پیدا کند.  

 

دست افتادگان را بگیرید

آدم ها در دنیا  به شیوه های متنوع و متفاوت زندگی می کنند. در این دنیای فانی باید خوب زندگی کنیم در این باره دو سطر شعر گفته ام

تانیسانگ خدایی دوغری یورگدن /  ایمانینگی درگاهینه گویچ لی ات

خیرینگ یتسین کسمه خلقی چورکدن / توت قولوندن ییقیلانی ایش لی ات

بقول فارس ها دست افتادگان و ناتوانان را بگیرید.  در کنار من هر کسی کار کرد رشد کرد نمی دانم علت چیست ولی در دلم بدی نیست سعی می کنم خیر و خوبی ام به مردم برسد

 

از تحصیل نمانید

برخی از جوانان بخاطر کاراز تحصیل بازمی مانند. من توصیه میی کنم که هرگز این کار را نکنند و از تحصیل نمانند. بخوانند دیپلم بگیرند لیسانس بگیرند. مدارج عالی را طی کنند امورمهم به آنها واگذار می شود. جوانان تحصیل را  فراموش نکنند. علم و ثروت هر دو خوب هستند ولی علم باید داشته باشی اگرعلم نداشته باشی دانش نداری اگر دانش نداشته باشی زندگی فایده ای ندارد.

 

حق وطن را ادا کنیم

 به جامعه و ملت خدمت بکنیم. حق وطن را هیچ وقت از یاد نبریم. وطن را به بیگانه ندهیم. از بلایا در امان نگهداریم. به پدر و مادرمان احترام بگذاریم. به دعای بد پدرو مادر دچار نشویم بلکه دعای خیر آنها را بگیریم که سربلندی در این است.

 کریم قربان نفس می گوید: مادر چند فرزند را با عشق و زحمت فراوان بزرگ می کند اما  چند فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند. هر کسی دعای خیر پدر و مادرش را بگیرد رشد می کند اما هر فردی دعای بد پدر و مادر را بگیرد عقب می ماند.  عمر و زندگی شیرین است اگر در این  عمر برای ایل  خیر و فایده نرسانی فایده ای ندارد. ایل مهم است اما وطن از همه چیز مهمتر است وطن را آباد نگهداریم.

 

به زندگی بیندیشیم

کسی از مرگ خبری ندارد. هنوز کسی آن طرف مرگ را ندیده ولی در این طرف زندگی خوب است خوب و شایسته زندگی کنیم. در برابر مرگ چاره ای نداریم همه به نوبت می روند. به زندگی بیندیشیم و از نعمت ها بهره مند شویم.

 

ریاکاران را دوست ندارم

از آدمهای دو رو و ریاکار بدم می آید. آدم یک رو باشد. سخنانش بجا باشد. حیله گری در کارش نباشد. برخی پول های خود را می فروشد و خانه ها را ویران می کند.  ربا  و نزول خواری خانه را  ویران می کند.

 

کارتان را ادامه دهید

من از زحمات شما که به فعالیت مطوعاتی مشغول هستی تشکر می کنم. شما در جهت معرفی فرهنگ و ادبیات ترکمن تلاش می کنید. با مجله تان علم و دانش و فرهنگ و ادبیات را به جلو می برید. شعر شاعران و مطالب نویسندگان  را به مردم می رسانید و آگاهی بخشی می کنید این زحمات شما یادگار می ماند این ها را توقف نکنید. زمین نگذارید. به راهتان ادامه دهید آنچه نوشتید می ماند. خدا قوت. ( غیرات ادینگ )

عبداللطیف ایزدی

ww.ulkamiz.ir

 

 

 

 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا