فرهنگی

جوهر قلم بی بدیل استاد یلقی  امضائی به یادگار بر سینه صحراست

پایگاه خبری اولکامیز – امشب برایمان شام غریبان است. دفتر و قلم و کاغذ، کلمات و جملات، سطور ناآرام صفحات همگی بر پشت بام خیال و اندیشه، به نبود تو، به دنیای بی تو و به دیاری که به دیدار رخ  گلفامت، ما را به حسرت نهاده و با تیر و کمان هجران ، بر قلب جریده و جراحت دیده ی ما چه بی رحمانه نشانه می رود به شیون و فغان نشسته ایم.

ای دیدگان بی دید و کم سوی من آیا به خیال من است که امشب خزر نالان و نا آرام است. مگر پری از پرهای پرییِ دریایی تو به موج نافرجامت، دستخوش خزان گردیده و یل یغماگرش تحویل هول و ولا گریده است؟.

آهای بادهای به گرما سوده و دوره گرد به خاشاک آلوده ی صحرای چن سولی چرا شماها دیوانه وار چون مجنون سردرگم و واله به نای بغض آلود خود ناله های سوزان سر می دهید؟.

آری آری حق به جانب شماهاست، این من بی خبر از اخبارم که خبرها را به دلیل نقص اینترنت دیر رصد می کنم. چه حادثه هولناکی است درج این اخبار، در جراید روزگار.

آفرین صد آفرین بر دوستان و آستانه ی تحملشان که به جسارت اینچنین ضایعه و بحران بزرگ را به من و ماهای بی تحمل می رسانند.

حال ما که در کُنج خانه با تلی از غم های پَرچین شده بر اطرافمان دستپاچه و حیرانیم ، قلم را به حال خود سپرده ایم که هر چه در چنته دارد جوهر افشانی کند تا به خدمات بی بدیل و زحمات بی نظیراو جوابی در خور شان این عزیز بنگارد.

استاد مرحوم شاه محمد یلقی یکی از انسان های وارسته ای بود که دست و دل بازی را به فراخ، از سینه ی صحرای بزرگ به عنوان فرزند برومند ایل به عاریت برده بود.

استاد مرحوم شاه محمد یلقی با صدای رسا و گیرای خود چون چلچله های دیار، پیام آور سور و سرور بود. زیرا که در جشنواره ها و نشست های ادبی به نوبه خود با چهره ای خندان همیشه قطعه ادبی ترجمه شده از بزرگان ادبیات را آماده داشت و چنان با حلاوت و صلابت به قرائت می پرداخت که همه ی سرهای سربه هوا نیز بی اختیار سرکی بدان سو می کشیدند زیرا که این قدرت بلا قید و شک خوانش آهنگین و آتشین استاد مرحوم شاه محمد یلقی بود.

این استاد صاحب قلم یکی از نویسندگان و مترجمین بزرگ صحرا بود که عروج او بربام بلندای عرش که شروع زندگی و آغازینی دیگراست بی شک افول یکی از ستارگان آسمان ادبیات این مرز و بوم است که خسارت بزرگی است که جبران آن با هزینه های گزاف و به سرعت اجرام آسمانی، آب در هاون کوبیدن است که باز یافت چنین اشخاص، المثنّایی نداشته و خسارت بزرگی است.

سینه سوخته این صحرا بسان امواج پر تلاطم خزر، فرزندانی را به حق در دل و پهنای خود پرورش داده که هر آن ز سینه آنان به تپش، صدای ” صحرا صحرا” بر می آید و صحرا نیز به یقین می داند که اینان فرزندان محک خورده صحرایند و هیچگاه و هیچ زمان دل و دیده آنان نیز، دیار خویش را به چشمِ زخم آلود خویش نپالیده اند. شاه محمد یلقی نیز در زمره مردان بر جسته ایل بود که نوشته هایش جزوی از جزوه های سوز و گداز صحرا بود و خوانش آتشینش بر گرفته از دردهای بی درمان لاعلاج دیارمان.

اکنون او با کوله باری از تجربه و اندیشه، بار سفر بر دیار لامکان بسته و ماها و دوستان ادبیات را با آن همه نوشته های بِه آذین و نا نوشته های به آستینش که روزگار مجال بروز ظهور آن را از او ربوده است به هجر افکند. ولی ما به آن دلخوشیم که تمام اندوخته های ذهنی او که به صورت اوراق زرین بر سینه صحرا ی درد کشیده، به قلم خوش ذوق و قریحه خویش به تصویر کشیده است به یادگار، امضا از جانب او بر دفتر روزگار می دانیم و آن را بر قلبان عاشقمان به قاب عشق تزئین نموده و به مسمار اندیشه بر دیواره ی آن تا ابد حلقه آویز می نماییم که تا ابد یاد و خاطره او بر ذهن و خیالمان یاد آور تصویر او باشد.

روحش شاد و روانش گرامی باد

۲۶/۹/۱۴۰۲ – قمرالدین سیدی

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا